حامدحامد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

ما سه نفر!

هفته ی سی و چهارم

یکی از اتفاقاتی که تو یه ماه اخیر خیلی باعث خوشحالی من بود خبر باردار شدن عمه جون بود.از این که شش ماه بعد از تولدت، نینی عمه جون هم به دنیا میاد خیلی خوشحالم کرده بود..از اینکه موقع به دنیا اومدن تو عمه هم یه فسقلی تو دلش داشته باشه خیال منو از بابت احساساتش راحت تر میکرد. اما نمیدونم حکمت کار خدا چیه..متاسفانه بارداری عمه پوچ بود و هیچ خبری از یه دختر یا پسر کوچولو و ناز تو دلش نبود.دوست داشتم این روزا کنارش باشم.نمیدونم..شاید میتونستم کاری براش بکنم یا حرفی بزنم که یه کم غم از دست دادن جنین نبوده اش کم بشه.هر چند که بابایی میگه حالش خوبه. راستی این هفته بابایی رفته مسافرت پیش آقاجون و مادر جون.این چند روزی که نیست،من هم اومدم خونه ی م...
31 مرداد 1391

هفته سي و سوم

هفته سي و دوم رو هم گذروندم و الان سه روزه كه وارد هفته سي و سه شدم.اين دو ماه آخر خيلي راحت نميگذره.هر روز يه استرس جديد! يه روز ترس از كم تكون خوردنت و يه روز ترس از نشتي كيسه آب و.. دو روزه كه پاهاي كوچولوتو زير قفسه سينه ام حس ميكنم..حركاتت خيلي  آرومتر از قبل شده ولي هنوز هم باعث آرامش و اطمينان مامانيه راستي از اولين جلسه كلاس بارداري نگفتم! اولين جلسه كه نبود..سه جلسه ازش گذشته بود و من دير رسيدم.كلاس خوبي بود.در مورد كارهاي قبل از زايمان صحبت كردن و شيردهي و مفيد ترين بخشش درباره زايمان طبيعي. نميدونم انتخاب بيمارستان چمران كار درستي هست يا نه.ولي چند شبه كه حس ميكنم موقع دردهاي زايمان به تنها چيزي كه نياز دارم دستاي باباي...
23 مرداد 1391

شروع

سلام پسر گلم بالاخره اين مامان تنبل دست به كار شد و يه وبلاگ براي گل پسرش كه توي دلش جا خوش كرده ساخت. بذار اول از همه برات بگم تو چه شرايطي هستي و چي كار ميكني.تو الان سي هفته و چهار روزه كه تو دل ماماني جا خوش كردي و شدي عشق مامان و بابا.يعني هفت ماه تموم!باورت ميشه؟! حسابي شيطوني ميكني و تكون تكون ميخوري..گاهي لگد ميزني،گاهي سكسكه ميكني و گاهي هم دور خودت ميچرخي و جا به جا ميشي.ميدونم كه اون تو خيلي هم بهت خوش ميگذره.ولي دل ماماني بي تاب براي دنيا اومدنت چيزاي زيادي دارم كه برات بگم..عكساي زيادي هم دارم كه نشونت بدم..از خودت.از چيزايي كه برات با مادرجوني خريديم ولي باشه همشون سر فرصت و كم كم قربونت برم كه الان كه دارم مينويسم ...
10 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ما سه نفر! می باشد